یاسیــــــــــن جونمیاسیــــــــــن جونم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

تقدیــــم به یـــاس عزیزم

بهار زندگیمان سومین نوروز زندگیت مبارک

ورودی باغ گلشن     یاسین عزیزم درحال تماشای خرگوشها یاسین منتظر ورود پلیکانها یاسین و دخترعمه صبا  (سیزده بدر ) بهار زندگیمان این سومین سالیه که در کنار ماهستی دو تا جمله است که باید بهت بگم : یکی شکر خدا از بودنت توی سالهای گذشته دوم آرزو واسه در کنار هم بودنمون در سال آینده ...
17 فروردين 1393

به هوای صحرا گردش ( 1 اسفند)

سلام پسرم خوبی؟ امیدوارم الآن که داری این پست و میخونی واسه خودت مردی شده باشی وبه همه آرزوهات رسیده باشی ، عزیزم الآن که واست مینویسم تو 2سال و دقیقاَ 10 ماهه شدی مبارکه........................... خیلی دوست دارم تا بی نهاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییت اینم عکسای 1اسفند92 که بامحمد و فاطمه رفتیم صحرا گردش     ...
1 اسفند 1392

اولین دیدار برفی

بالاخره بعد 6 سال برف زمستونی از راه رسید و در سومین سال زندگیت به دیدارت اومد هوراااااااااااااااااا خیلی قیافت دیدنی بود داستان از این قرار بود که صبح که بیدار شدم  به محض باز کردن در خونه برف و دیدم با هیجان داد زدم یاسیییییییییییییییییییییین برف اومده بدو بدو اومدی و یه نگا انداختی و گفتی : چه خوشگل بعدم رفتی ، این بود که حسابی ضایع شدم .................پسره ی بی احساس ...
20 بهمن 1392

تفریحات یاسین

  امید زندگی ام این روزا خیلی بهت وابسته شدم حتی وقتی کنارمی بازم دلتنگتم خوشحالم که خوشحالی دو روز قبل وقتی منو بابا سرکار بودیم به همراهی مامان جون و خاله ها به قصد عوض کردن حال و هوای جنابعالی رفتید شهر بازی بعدم پیتزایی تو رگ و از اونجا هم پیش به سوی جنگ دهه فجر خلاصه که حسابی بهت خوش گذشته بود اینم یه عکس که خاله زینب تو شهر بازی ازت گرفته بود ...
9 دی 1392

روزی که یاس مریض شد

خیلییییییییییییییییییییی دوستتتتتتت دارم  وقتی مریض میشی واسم همه دنیا دلگیره اون شب تو بیمارستان تبت باهیچ دارویی پایین نمی اومد از امام حسین خواستم : چون شب تاسوعا بود   ...
30 آبان 1392