خاطرات آذرماه
سلامـــــــــــــــــــــــــــــــــ
من محمد یاسین هستم مامانم این روزا خیلی سرش شلوغه منم تصمیم گرفتم واسه آپدیت کردن وبلاگم خودم اقدام کنم
این روزا خیلی زود میگذره و پاییزم به همین سرعت تموم شد اواخر پاییز یه سفر به مشهد داشتیم که خیلی بهمون خوش گذشت و من واسه ویزیت دندونام پیش دکتر رفتم و یه هدیه کوچولو از آقای دکتر گرفتم همون شبی که برگشتیم شب یلدا بود به همین خاطر مراسم یلدا سه شب قبل خونه خاله آرزو برگزارشد ، به من که خیلی خوش گذشت و کلی عکس یادگاری گرفتیم حالاعکسای یـلدا و ادامــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
راستی فردا دایی جونم ، زن دایی و محمد کیان میرند مکه خداجونم خودت مواظبشون باش آخه محمد کیان خیلی کوچولوی مامانم میگه سه ماه دیگه دنیا میاد و من میبینمش
این عکس رو دیروز که از حموم اومدم مامانم گرفته
تا پست بعدی که نمیدونم کی میام خدافظ