خاطرات شهریور ومهرماه 93
نفسم شاید تنها دلیل زنده بودنم باشد ولی بی شک تو تنها دلیل همین نفسی
سلام قند عسل مامان!
خیلی دوست دارم بدونم الآن که در حال خوندن این پست هستی چه احساسی داری و چند سالته اما امیدوارم سالم ، شاداب و امیدوار زندگی کنی
پسرم این دو ماهی که گذشت خاطره های فوق العاده شادی رو پشت سر گذاشتیم 06/27 عروسی خاله زینب و 07/26 دامادی عمو امیر بود که حسابی خوش گذروندیم
این عکس متعلق به عروسی خاله زینب
قابل توجه : میخوام با این نیای نوشابه کاردستی درست کنم
این عکس متعلق به عروسی عمو امیر که با صبای عمه گرفتی قربونت برم خوب ظهر به جای اینقده شیطونی یه ذره میخوابیدی که حالا اینقدر خوابت نیاد
در حال حاضر مشغول کلاسهای ترم دو شعر و قرآن هستی (مربی: خانم فعالکاری)
وزن : 14/5 خیلی کمه خودم میدونم
قد: 92 خیلی کوتاهه چیکار کنم
اشتها: خیلی عالی ،خدارو شکر
غذای موردعلاقه : ماکارونی
هرکس میگه یاسین دادمیزنی و میگی من یاسین نیستم پاندای کونگفوکارم واقعا هم بعضی وقتا کونگفوکاری
با اون مشتایی که میزنی
دیشب سر سفره شام خونه باباجون نشسته بودیم میخواستی از پشت سر خاله زهرا رد بشی یهو یه لگد زدی به کمرش که دلم واسه خاله کباب شد ، خاله جون من شرمندم به خدا ..........................کنگفوکاره دیگه
عزیزم تا فردایی دیگر خدانگهدار...........